خـــدایا!
من دلـــــم قرصه!
کسی غیر از تــو با مــن نیست خیالت از زمین راحت، که حتی روز،روشن نیست!
کســـیـ اینجـــا نمیـ بینــــه ، که دنیــــا زیــر چشــماتـــه! یـــه عمــره یادمـــون رفتـــه ، زمیـــن دارمـکافـاتـه فراموشم شده گاهیـ ، که این پایین چه هاکردم!
که روزی باید از اینجا ، بازم پیش تـو برگردم!
خــدایا وقتـــــــــ برگشـــــتمـــ یه کــم با مـن مدارا کنـ شنیدم گرم آغوشت اگه میشه منم جا كن
Oh!
I Qrsh!
I would not let anyone other than you, with convenient land, even days, it is not clear!
Not see anyone here who Chshmath the world! I remember the Umrah, the Darmkafath forget sometimes, that's what Hakrdm down!
Out of here, before I go back again!
Lord, take me back with forbearance now I get a little warm in your arms where you take me away